چطور شد که وارد عرصه موسیقی شدید؟
ورود من به عرصه موسیقی مرزی نداشت. از زمانی که به یاد می آورم نغمه های کوچکی را که پدرم می ساخت یاد می گرفتم و آنها را می خواندم. فقط می دانم که من خیلی عاشق خواندن بودم. با این که طوری بار آمده بودم که صحبت کردن برای من مشکل بود و از اینکه جلوی جمعی بیایم و حرف بزنم خجالت می کشیدم. اما تا از من خواسته می شد که بخوانم خیلی راحت آواز می خواندم.
کار رسمی شما از چه زمانی شروع شد؟
کار رسمی من از زمانی آغاز شد که به برنامه کودک رادیو ایران معرفی شدم و آن زمان تازه برنامه کودک افتتاح شده بود. این کار را هم آقای داوود پیرنیا انجام داده بودند و مسئول تمام برنامه گلها بودند... گلهای رنگارنگ، گلهای جاویدان .
ازشیرین ترین خاطرات آن دوران چیزی به یاد دارید؟
تمام آن دوران خیلی شیرین بود... بخصوص که ما با چند تا از بچه های هم سن و سال مثل فرهاد سواد کوهی، آلیس و بلا و عهدیه همراه با پدر و مادرهایمان به برنامه کودک می آمدیم. پدر ومادرها با هم دوست شده بودند و ما بچه ها هم با یکدیگر. یادم می آید که اولین احساس عشق را در آن زمان به یکی از این بچه های برنامه کودک پیدا کردم.

یعنی چند سالگی عاشق شدید؟
بعد از اینکه نتوانستم در ایران بخوانم من کلاسهای آواز ردیف را برای خانم هایی که ذوقی برای موسیقی داشتند ترتیب دادم. چقدر خانم ها مشتاق بودند که به این کلاسها بیایند و پس از اینکه از آنها می خواستم که بخوانند متوجه می شدم که برخی صدای خوبی هم نداشتند ولی عاشق یادگیری ردیف موسیقی ایرانی هستند
دقیقاً نمی دانم ...شاید زودتر از آن زمان هم یک حسی این گونه داشتم... ولی ۸ سالم بود.
آیا کتابی که شما به عنوان لالایی کار کردید برخاسته از آن خاطرات دوران کودکی شما بوده است؟
نه ... این کتاب برخاسته از دوران مادری من بوده. در واقع من بعد از اینکه در مسیر جمع آوری ترانه های محلی قرارگرفتم سفرهای زیادی به میان مردم در شهرها و روستاهای مختلف داشتم و بارها با لالایی و آوازهای ساده ای که مادرها و مادر بزرگ ها می خواندند برخورد کرده بودم و همیشه کنجکاو بودم و این آواها را ضبط می کردم. منتها هیچوقت به این فکر نیفتادم که اینها را مجموعه ای به نام لالایی ها بکنم. اما بعد از شروع انقلاب و ممنوع شدن صدای زن در ایران، من که همیشه عاشق آوازهای محلی و روستایی بودم و خواندن جزیی از وجود من شده بود به این فکر افتادم که اگر این لالایی ها را گرد آوری کنم و با لحن و لهجه های خود مادر های هر شهر و منطقه ای از ایران، بدون هرگونه موسیقی و به همان لحن ساده و فقط با زخمه های سازی مابین صدایم، آنها را بازخوانی کنم شاید به این طریق بتوانم احساس مادری خودم را ارضا کنم.
سپس پژوهش و گرد آوری را در این زمینه دنبال کردم که این برنامه حدود پانزده سال است که طول کشیده و این مجموعه آماده برای ارائه دادن است. مجموعه لالایی ها شامل چهار سی دی و کتابی است که گویای معنا و نت آن لالایی هاست. ترجمه انگلیسی و خاطرات دیگر نیز در آن گنجانده شده است.
در این مجموعه ، عکسها و طرحهای خودم از مادر و بچه نیز وجود دارد. ضمناً صدای اصلی لالایی مادرها را در خودش دارد و من نیز آنها را با همان لحن و لهجه بازخوانی کرد ه ام.
این مجموعه چند لالایی دارد؟
در حدود ۴۰ لالایی.
آیا این مجموعه در ایران چاپ می شود؟
تمام سعی من همین است که در ایران چاپ شود. چون این لالایی ها تاریخی از موسیقی فولکلور ماست و باید در ایران چاپ بشود. ضمن اینکه به این نتیجه رسیدم که خیلی از مادرها امروزه لالایی ها را فراموش کرده اند و این آوای مادرانه کم کم از بچه ها در حال دور شدن است. البته شاید بخشی بخاطر شرایط زندگی جدید باشد.
شما تا به حال چند تا ترانه محلی ضبط شده دارید؟
من با اعداد بیگانه ام. شاید از زمانی دچار این بیماری شدم که سنم زیاد شده .. ولی از شوخی گذشته عددی به یاد ندارم.
آیا از تمامی این ترانه ها نت برداری و ثبت شده است؟
در واقع ثبت شده ولی تعدادی از آنها نت نشده ولی من در صددم که این کار را انجام دهم.
اما من خودم این ترانه ها را بصورت نت و کتاب ثبت نکرده ام و فقط آنها را اجرا کردم و نوار و سی دی منتشر کردم. ضمن اینکه بسیاری از سازمانهای خصوصی از روی عشق و علاقه این کارهای محلی را از روستاها بطور بکر جمع آوری می کنند و اینها را به عنوان کتاب یا سی دی منتشر می کنند کسانی همچون آقای درویشی یا خانم فوزیه مجد یا کمپانی ماهور که من برای تمامی این افراد و سازمانها احترام قائلم .
من شنیده ام که برخی آهنگهای شما یک ماجرا یا قصه ای هم به همراه دارد. به عنوان مثال لطفا داستانی که پشت این ترانه عزیز بشینه کنارم هست را بفرمایید؟
من موسیقی پاپ را خیلی دوست دارم و موسیقی هر نوعش می تواند زیبا و عالی باشد. کما اینکه بسیار موسیقی های عالی پاپ می شنویم که چه تنظیم ها و چه اشعار خوب دارد. چه صداهایی دارد. ولی به هرحال هر موسیقی را انسان یک زمانی دوست دارد که به آن گوش کند. احوالات مختلف طی روز می تواند موسیقی های مختلف بطلبد.
هر کدام از این آهنگ ها یک انگیزه یا قصه ای یا خاطره ای دارد. اما "عزیز" را در یک مقطعی از زندگی خودم انتخاب کردم که مرحله حساسی بود. چون آن موقع از همسر سابقم جدا شدم و به بیرجند رفتم. همیشه من موقعی که خیلی پریشانم یا ناراحت و یا خیلی خوشحال، به ولایت خودم و به کوه و کمرهای منطقه سری می زنم و نزد فامیلهایم می روم.
به هرحال در آنجا بودم که به دو برادر دوقلو برخوردم که آنها این آهنگ را می خواندند که "دختر بشینه به کناروم، زعشقت بیقراروم، جون تو طاقت ندارم".
من هم در این آهنگ آمدم حرف خودم را گفتم. من که نباید بگم دختر بشینه کناروم! میگم "عزیز بشینه کناروم". چون عزیز یک کلمه عام تر است و می تواند هم برای مرد و زن و هر کسی که عزیز باشد به کار برود.
البته من دو بیتی های دیگری را برای برگردان این آهنگ انتخاب کردم. آن تکه را که برخی به آن گوشواره هم می گویند هیچوقت دوست ندارم تغییر بدهم. چون اکثر افراد، آهنگ را با همین برگردانش می شناسند. منتها خیلی از این محلی ها هم این کار را می کنند نام عشق خودشان را می گویند. یار خودشان را صدا می زنند. مطلب خودشان را در آهنگ می آورند. چون این ترانه ها بخشی از زندگی آنان است.
ماجرای ترانه پریشان چیست ؟
داستان پریشان برای من این است. زمانی من این آهنگ را می خواستم کار کنم نوارش را در محل شنیدم که می خواندند. ننه من پر مالوله پری جان (من دلتنگم دلتنگم ، ملولم برای پری جان) و می گفت که پری جان را بردند، پری جان دور شد. این آهنگ را به زبان کردی کرمانج می خواندند. بعد من این ترانه را داشتم با گروه خانم ها کار می کردم. وقتی یکی از این بچه ها که از منزلش برای تمرین می آمد موقعیتی در ایران بود که دانشگاه به هم ریخته بود و شلوغ بود و گاز اشک آور و تیرهای هوایی می زدند و این دخترک در این وضعیت از جلوی دانشگاه می آمد که با هم تمرین کنیم و می دیدم که حالش خراب و پریشان است.
از طرفی همه مردم همین وضعیت پریشانی را داشتند. من از محمد ابراهیم جعفری، دوستی که با هم کلام بعضی شعرها را با هم عوض می کنیم خواستم که شعرش را عوض کنیم. چون پری جان را من نمی خواستم که بخوانم. تا نوار را برایش گذاشتم آقای جعفری گفت که من اصلاً پری جان نمی شنوم و در این موقعیت او می گوید پریشان. گفتیم پس ما هم پریشان می خوانیم و این آهنگ بصورت پریشان شد.
چون پریشان روزگاران است، پریشان جمع یاران است، همه این پریشانی ها هست. خود شما که آمدید یک ولایت و مملکت دیگر، همه ایرانی ها چه در ایران و چه در خارج از ایران، یک طوری دراین جمع پریشانی هستند.
الان وضعیت خوانندگان زن در ایران چگونه است ؟
الان وضع کمی بهتر شده بخاطر اینکه اصولا خانم ها در هر زمینه ای مقاومت، استقامت و پشتکار به خرج می دهند تا اینکه حداقل حقوقی که تازه آن حقوق کامل نیست بتوانند با چنگ و دندان بدست بیاورند.
از نظر موسیقی هم این پشتکار را خانم ها داشتند. دلیلش هم این است که هر چیزی را که آدم از آن محروم می شود بیشتر به صرافت می افتد که آن را بدست بیاورد . شاید وقتی چیزی را به فراوانی در اختیار دارید به فکرش هم نمی افتید که بخواهید برای آن مجاهدت و سعی و تلاش بیشتر کنید.
خود من شخصاً زمانی که ممنوع شد که بخوانم خیلی حرفه ای تر و جدی تر به موسیقی پرداختم ... قبل از آن موسیقی برای من همیشه یک سرگرمی و چاشنی زندگی بود ولی از وقتی که صدای زن در قانون ایران ممنوع شد... من حریص تر و بیشتر کنجکاو شدم که بخوانم.
بعد از اینکه نتوانستم در ایران بخوانم من کلاسهای آواز ردیف را برای خانم هایی که ذوقی برای موسیقی داشتند ترتیب دادم. چقدر خانم ها مشتاق بودند که به این کلاسها بیایند و پس از اینکه از آنها می خواستم که بخوانند متوجه می شدم که برخی صدای خوبی هم نداشتند ولی عاشق یادگیری ردیف موسیقی ایرانی هستند و این پشتکار و کلاسها خیلی از هنرمندان زن ایرانی را رشد داد و پرواند.
به طوری که الان بسیاری آواز می خوانند و هنرمندان قدیمی ما، در جمع خصوصی کنسرت هایی برای خانم ها در ایران تشکیل می دهند. منتها این جماعت همه باید خانم باشند و برای آقایان هم باید حالتی سرود وار ترانه ها را اجرا کنند و تک صدایی وجود نداشته باشد.
نظرتان راجع به موسیقی پاپ چیست ؟
من موسیقی پاپ را خیلی دوست دارم و موسیقی هر نوعش می تواند زیبا و عالی باشد. کما اینکه بسیار موسیقی های عالی پاپ می شنویم که چه تنظیم ها و چه اشعار خوب دارد. چه صداهایی دارد. ولی به هرحال هر موسیقی را انسان یک زمانی دوست دارد که به آن گوش کند. احوالات مختلف طی روز می تواند موسیقی های مختلف بطلبد.
موسیقی جزو جریان زندگی است. یک وقت هایی واقعاً موسیقی پاپ دلنشین است. من یک زمانی آهنگ های شادروان ویگن را می خواندم و خیلی هم دوست داشتم.
ورود من به عرصه موسیقی مرزی نداشت. از زمانی که به یاد می آورم نغمه های کوچکی را که پدرم می ساخت یاد می گرفتم و آنها را می خواندم. فقط می دانم که من خیلی عاشق خواندن بودم. با این که طوری بار آمده بودم که صحبت کردن برای من مشکل بود و از اینکه جلوی جمعی بیایم و حرف بزنم خجالت می کشیدم. اما تا از من خواسته می شد که بخوانم خیلی راحت آواز می خواندم.
کار رسمی شما از چه زمانی شروع شد؟
کار رسمی من از زمانی آغاز شد که به برنامه کودک رادیو ایران معرفی شدم و آن زمان تازه برنامه کودک افتتاح شده بود. این کار را هم آقای داوود پیرنیا انجام داده بودند و مسئول تمام برنامه گلها بودند... گلهای رنگارنگ، گلهای جاویدان .
ازشیرین ترین خاطرات آن دوران چیزی به یاد دارید؟
تمام آن دوران خیلی شیرین بود... بخصوص که ما با چند تا از بچه های هم سن و سال مثل فرهاد سواد کوهی، آلیس و بلا و عهدیه همراه با پدر و مادرهایمان به برنامه کودک می آمدیم. پدر ومادرها با هم دوست شده بودند و ما بچه ها هم با یکدیگر. یادم می آید که اولین احساس عشق را در آن زمان به یکی از این بچه های برنامه کودک پیدا کردم.

یعنی چند سالگی عاشق شدید؟
بعد از اینکه نتوانستم در ایران بخوانم من کلاسهای آواز ردیف را برای خانم هایی که ذوقی برای موسیقی داشتند ترتیب دادم. چقدر خانم ها مشتاق بودند که به این کلاسها بیایند و پس از اینکه از آنها می خواستم که بخوانند متوجه می شدم که برخی صدای خوبی هم نداشتند ولی عاشق یادگیری ردیف موسیقی ایرانی هستند
دقیقاً نمی دانم ...شاید زودتر از آن زمان هم یک حسی این گونه داشتم... ولی ۸ سالم بود.
آیا کتابی که شما به عنوان لالایی کار کردید برخاسته از آن خاطرات دوران کودکی شما بوده است؟
نه ... این کتاب برخاسته از دوران مادری من بوده. در واقع من بعد از اینکه در مسیر جمع آوری ترانه های محلی قرارگرفتم سفرهای زیادی به میان مردم در شهرها و روستاهای مختلف داشتم و بارها با لالایی و آوازهای ساده ای که مادرها و مادر بزرگ ها می خواندند برخورد کرده بودم و همیشه کنجکاو بودم و این آواها را ضبط می کردم. منتها هیچوقت به این فکر نیفتادم که اینها را مجموعه ای به نام لالایی ها بکنم. اما بعد از شروع انقلاب و ممنوع شدن صدای زن در ایران، من که همیشه عاشق آوازهای محلی و روستایی بودم و خواندن جزیی از وجود من شده بود به این فکر افتادم که اگر این لالایی ها را گرد آوری کنم و با لحن و لهجه های خود مادر های هر شهر و منطقه ای از ایران، بدون هرگونه موسیقی و به همان لحن ساده و فقط با زخمه های سازی مابین صدایم، آنها را بازخوانی کنم شاید به این طریق بتوانم احساس مادری خودم را ارضا کنم.
سپس پژوهش و گرد آوری را در این زمینه دنبال کردم که این برنامه حدود پانزده سال است که طول کشیده و این مجموعه آماده برای ارائه دادن است. مجموعه لالایی ها شامل چهار سی دی و کتابی است که گویای معنا و نت آن لالایی هاست. ترجمه انگلیسی و خاطرات دیگر نیز در آن گنجانده شده است.
در این مجموعه ، عکسها و طرحهای خودم از مادر و بچه نیز وجود دارد. ضمناً صدای اصلی لالایی مادرها را در خودش دارد و من نیز آنها را با همان لحن و لهجه بازخوانی کرد ه ام.
این مجموعه چند لالایی دارد؟
در حدود ۴۰ لالایی.
آیا این مجموعه در ایران چاپ می شود؟
تمام سعی من همین است که در ایران چاپ شود. چون این لالایی ها تاریخی از موسیقی فولکلور ماست و باید در ایران چاپ بشود. ضمن اینکه به این نتیجه رسیدم که خیلی از مادرها امروزه لالایی ها را فراموش کرده اند و این آوای مادرانه کم کم از بچه ها در حال دور شدن است. البته شاید بخشی بخاطر شرایط زندگی جدید باشد.
شما تا به حال چند تا ترانه محلی ضبط شده دارید؟
من با اعداد بیگانه ام. شاید از زمانی دچار این بیماری شدم که سنم زیاد شده .. ولی از شوخی گذشته عددی به یاد ندارم.
آیا از تمامی این ترانه ها نت برداری و ثبت شده است؟
در واقع ثبت شده ولی تعدادی از آنها نت نشده ولی من در صددم که این کار را انجام دهم.
اما من خودم این ترانه ها را بصورت نت و کتاب ثبت نکرده ام و فقط آنها را اجرا کردم و نوار و سی دی منتشر کردم. ضمن اینکه بسیاری از سازمانهای خصوصی از روی عشق و علاقه این کارهای محلی را از روستاها بطور بکر جمع آوری می کنند و اینها را به عنوان کتاب یا سی دی منتشر می کنند کسانی همچون آقای درویشی یا خانم فوزیه مجد یا کمپانی ماهور که من برای تمامی این افراد و سازمانها احترام قائلم .
من شنیده ام که برخی آهنگهای شما یک ماجرا یا قصه ای هم به همراه دارد. به عنوان مثال لطفا داستانی که پشت این ترانه عزیز بشینه کنارم هست را بفرمایید؟
من موسیقی پاپ را خیلی دوست دارم و موسیقی هر نوعش می تواند زیبا و عالی باشد. کما اینکه بسیار موسیقی های عالی پاپ می شنویم که چه تنظیم ها و چه اشعار خوب دارد. چه صداهایی دارد. ولی به هرحال هر موسیقی را انسان یک زمانی دوست دارد که به آن گوش کند. احوالات مختلف طی روز می تواند موسیقی های مختلف بطلبد.
هر کدام از این آهنگ ها یک انگیزه یا قصه ای یا خاطره ای دارد. اما "عزیز" را در یک مقطعی از زندگی خودم انتخاب کردم که مرحله حساسی بود. چون آن موقع از همسر سابقم جدا شدم و به بیرجند رفتم. همیشه من موقعی که خیلی پریشانم یا ناراحت و یا خیلی خوشحال، به ولایت خودم و به کوه و کمرهای منطقه سری می زنم و نزد فامیلهایم می روم.
به هرحال در آنجا بودم که به دو برادر دوقلو برخوردم که آنها این آهنگ را می خواندند که "دختر بشینه به کناروم، زعشقت بیقراروم، جون تو طاقت ندارم".
من هم در این آهنگ آمدم حرف خودم را گفتم. من که نباید بگم دختر بشینه کناروم! میگم "عزیز بشینه کناروم". چون عزیز یک کلمه عام تر است و می تواند هم برای مرد و زن و هر کسی که عزیز باشد به کار برود.
البته من دو بیتی های دیگری را برای برگردان این آهنگ انتخاب کردم. آن تکه را که برخی به آن گوشواره هم می گویند هیچوقت دوست ندارم تغییر بدهم. چون اکثر افراد، آهنگ را با همین برگردانش می شناسند. منتها خیلی از این محلی ها هم این کار را می کنند نام عشق خودشان را می گویند. یار خودشان را صدا می زنند. مطلب خودشان را در آهنگ می آورند. چون این ترانه ها بخشی از زندگی آنان است.
ماجرای ترانه پریشان چیست ؟
داستان پریشان برای من این است. زمانی من این آهنگ را می خواستم کار کنم نوارش را در محل شنیدم که می خواندند. ننه من پر مالوله پری جان (من دلتنگم دلتنگم ، ملولم برای پری جان) و می گفت که پری جان را بردند، پری جان دور شد. این آهنگ را به زبان کردی کرمانج می خواندند. بعد من این ترانه را داشتم با گروه خانم ها کار می کردم. وقتی یکی از این بچه ها که از منزلش برای تمرین می آمد موقعیتی در ایران بود که دانشگاه به هم ریخته بود و شلوغ بود و گاز اشک آور و تیرهای هوایی می زدند و این دخترک در این وضعیت از جلوی دانشگاه می آمد که با هم تمرین کنیم و می دیدم که حالش خراب و پریشان است.
از طرفی همه مردم همین وضعیت پریشانی را داشتند. من از محمد ابراهیم جعفری، دوستی که با هم کلام بعضی شعرها را با هم عوض می کنیم خواستم که شعرش را عوض کنیم. چون پری جان را من نمی خواستم که بخوانم. تا نوار را برایش گذاشتم آقای جعفری گفت که من اصلاً پری جان نمی شنوم و در این موقعیت او می گوید پریشان. گفتیم پس ما هم پریشان می خوانیم و این آهنگ بصورت پریشان شد.
چون پریشان روزگاران است، پریشان جمع یاران است، همه این پریشانی ها هست. خود شما که آمدید یک ولایت و مملکت دیگر، همه ایرانی ها چه در ایران و چه در خارج از ایران، یک طوری دراین جمع پریشانی هستند.
الان وضعیت خوانندگان زن در ایران چگونه است ؟
الان وضع کمی بهتر شده بخاطر اینکه اصولا خانم ها در هر زمینه ای مقاومت، استقامت و پشتکار به خرج می دهند تا اینکه حداقل حقوقی که تازه آن حقوق کامل نیست بتوانند با چنگ و دندان بدست بیاورند.
از نظر موسیقی هم این پشتکار را خانم ها داشتند. دلیلش هم این است که هر چیزی را که آدم از آن محروم می شود بیشتر به صرافت می افتد که آن را بدست بیاورد . شاید وقتی چیزی را به فراوانی در اختیار دارید به فکرش هم نمی افتید که بخواهید برای آن مجاهدت و سعی و تلاش بیشتر کنید.
خود من شخصاً زمانی که ممنوع شد که بخوانم خیلی حرفه ای تر و جدی تر به موسیقی پرداختم ... قبل از آن موسیقی برای من همیشه یک سرگرمی و چاشنی زندگی بود ولی از وقتی که صدای زن در قانون ایران ممنوع شد... من حریص تر و بیشتر کنجکاو شدم که بخوانم.
بعد از اینکه نتوانستم در ایران بخوانم من کلاسهای آواز ردیف را برای خانم هایی که ذوقی برای موسیقی داشتند ترتیب دادم. چقدر خانم ها مشتاق بودند که به این کلاسها بیایند و پس از اینکه از آنها می خواستم که بخوانند متوجه می شدم که برخی صدای خوبی هم نداشتند ولی عاشق یادگیری ردیف موسیقی ایرانی هستند و این پشتکار و کلاسها خیلی از هنرمندان زن ایرانی را رشد داد و پرواند.
به طوری که الان بسیاری آواز می خوانند و هنرمندان قدیمی ما، در جمع خصوصی کنسرت هایی برای خانم ها در ایران تشکیل می دهند. منتها این جماعت همه باید خانم باشند و برای آقایان هم باید حالتی سرود وار ترانه ها را اجرا کنند و تک صدایی وجود نداشته باشد.
نظرتان راجع به موسیقی پاپ چیست ؟
من موسیقی پاپ را خیلی دوست دارم و موسیقی هر نوعش می تواند زیبا و عالی باشد. کما اینکه بسیار موسیقی های عالی پاپ می شنویم که چه تنظیم ها و چه اشعار خوب دارد. چه صداهایی دارد. ولی به هرحال هر موسیقی را انسان یک زمانی دوست دارد که به آن گوش کند. احوالات مختلف طی روز می تواند موسیقی های مختلف بطلبد.
موسیقی جزو جریان زندگی است. یک وقت هایی واقعاً موسیقی پاپ دلنشین است. من یک زمانی آهنگ های شادروان ویگن را می خواندم و خیلی هم دوست داشتم.
Comment